ما را میفگنید که ما اوفتاده ایم


در کار عشق تن به بلاها نهاده ایم

آهستگی مجوی تو از ماورای هوش


کاکنون به شغل بی دلی اندر فتاده ایم

ما بی دلیم و بی دل هر چه کند رواست


دل را به یادگار به معشوق داده ایم

از ما بهر حدیث به آزار چون کشد


ما مردمان بی دل و بی مکر و ساده ایم

خصمان ما اگر در خوبی ببسته اند


ما در وفاش چندین درها گشاده ایم

گر بد کنند با ما ما نیکویی کنیم


زیرا که پاک نسبت و آزاده زاده ایم